عطسه کردن مفید است
عطسه كردن از جمله مواردي است كه خرافات زيادي در رابطه با آن وجود دارد تا جايي كه برخي از افراد به محض عطسه كردن، فال حافظ ميگيرند!
بعضيها پس از يك عطسه از لفظ «صبر آمد» استفاده ميكنند و بعضاً كار خود را به تعويق مياندازند، كفشهاي خود را لنگه به لنگه ميپوشند يا در كفشهاي خود نمك ميريزند!

اما در اينجا بايد يادآور شويم كه عطسه اساساً يك مكانيسم دفاعي طبيعي بدن است و نه تنها بد نيست (به جز زماني كه يك ليوان چاي داغ در دست داريد!)، بلكه فوايد زيادي هم براي جلوگيري از ورود اجسام خارجي به راه هاي تنفسي دارد.
در حقيقت وجود يك جسم خارجي به راه هاي تنفسي و حركت مژههاي موجود در مخاط بيني پيامي را به مغز ميرسانند كه موجب عطسه ميشود، اين عكسالعمل بيشتر تحت كنترل حس لامسه است تا چشايي.
عطسه و نور
مكانيسم ايجاد عطسه، بين همه ی مردم جهان يكسان نيست، به شكلي كه تنها 25 درصد مردم هنگام نگاه كردن به خورشيد يا قرار گرفتن در معرض نور شديد، عطسه ميكنند كه به «عطسه ناشي از نور» معروف است.
دانشمندان در اين خصوص نظريات گوناگوني ابراز داشتهاند. بر اساس يكي از معمول ترين نظريهها، عصب جمجمهاي عامل عطسه، به طريقي با عصب بينايي مرتبط است.
زماني كه عصب بينايي به شدت تحريك و مردمك چشم نسبت به نور عكسالعمل نشان داد، منقبض ميشود، اين فرآيند بر عصب جمجمهاي عطسه اثر گذاشته و سبب عطسه كردن ميشود.
برخي از محققان معتقدند كه افرادي كه داراي آلرژي هستند، استعداد بيشتري نسبت به عطسه در مقابل نور خورشيد دارند. در يك بررسي وقتي آلرژي افراد مذكور درمان گردید، از عطسه كردن آنها هم در مقابل نور كاسته شد.
عطسه و شخصيت
بر اساس مطالعات انجام شده از سوي يك دانشمند آمريكايي، نحوه عطسه كردن ميتواند نكتههاي زيادي در رابطه با شخصيت افراد بازگو كند.
اين آزمايش شامل مطالعه روي صداهاي مختلفي است كه مردم به هنگام عطسه كردن از خود توليد ميكنند. نتايج اين مطالعه كه 547 داوطلب در آن شركت كردند، نشان ميدهد شخصيتهاي مختلف به شكلهاي گوناگون عطسه ميكنند.
دكتر پاتي وود كه اين پژوهش را انجام داده ميگويد 4 نوع عطسه كردن مختلف وجود دارد كه مطابق با شخصيت افراد است.
طبق اين بررسيها افرادي كه با صداي بلند عطسه ميكنند، تمايل دارند كه رهبران و رؤسايي با نفوذ و خوب باشند، آنهايي كه ملايم تر عطسه ميكنند، عموماً شخصيت آرام تر، وفادار و وابستهتري دارند، كساني كه هنگام عطسه كردن جلوي دهان خود را ميگيرند بسيار موقر و متعادل هستند و بالاخره آخرين نوع عطسه كه در اين پژوهش آمده، مربوط به افرادي است كه سريع عطسه ميكنند كه اين افراد اغلب شخصيت تند و تيزي دارند.
عطسه و حساسيت
چنانچه تعداد عطسه در حد متعادل باشد، نيازي به انجام اقدامات پيشگيرانه وجود ندارد و بهتر است بدن را در كاربرد دستگاه دفاعي خود آزاد گذاشت. اما در صورتي كه تعداد زیاد عطسه باعث آزار فرد شود بايد با داروهاي ضد حساسيت آن را درمان كرد، چرا كه يكي از علايم حاصل از آلرژي، عطسه است.
عطسههاي پياپي و پشت سر هم معمولاً نشانه وجود آلرژي است، اما تك عطسهها معمولاً نشان از سرماخوردگي دارد. به علاوه در سرماخوردگي ترشحات بيني زرد رنگ است، در صورتي كه در آلرژي، بيرنگ و رقيق است.
رابطه عطسه و سكته مغزي
پژوهشگران آمريكايي اعلام كردند كه افرادي كه دچار سكته مغزي ميشوند، ممكن است براي مدت كوتاهي توانايي عطسه كردن را از دست بدهند.
به گفته محققان مركز عطسه در بصلالنخاع قرار دارد و پس از سكته مغزي ممكن است نيمي از بصلالنخاع براي مدتي از كار بيفتد و به همين علت، عمل عطسه كردن نيز انجام نميشود.
در اين حالت احساس نياز به عطسه، در فرد به وجود ميآيد، اما عمل غير ارادي، عطسه كردن انجام نميشود و همين امر بيمار را رنج ميدهد. معمولاً اين بيماران حداكثر يك سال پس از سكته مغزي توانايي عطسه را دوباره به دست ميآورند.
سلام دوستان عزیزم
از همه دوستانی که زحمت کشیدند وبه وبلاگ من سرزدند جای تشکر داره
ومن از همه بی نهایت ممنون ومتشکر هستم
از کلیه کسانیه نظراتشان را ابراز نمودند ویا انتقادی داشتند بازم تشکر میکنم
امیدوارم که با راهنماییهای شما گرامیان بتوانم مطالب زیباتر ومفیدتری را ارائه دهم واین میسر نیست
مگر با انتقادهای سازنده شما وپیشنهادات ارزشمندتان
منتظر قدوم سبزتان را در وبلاگم هستم
همیشه سبز وبهاری باشید
دوستدار همگی شما :
گل شب بو
روانشناسی چهره
با مرغ پنهان
با تو ای مرغی که می خوانی نهان از چشم
و زمان را با صدایت می گشایی!
چه ترا دردی است
کز نهان خلوت خود می زنی آوا
و نشاط زندگی را از کف من می ربایی؟
در کجا هستی نهان
ای مرغ!
زیر تور سبزه های تر
یا درون شاخه های شوق؟
می پری از روی سبز یک مرداب
یا که می شویی کنار چشمه ادراک بال و پر؟
هر کجا هستی ،
بگو با من
روی جاده نقش پایی نیست از دشمن
آفتابی شو!
رعد دیگر پا نمی کوبد به بام ابر
مار برق از لانه اش بیرون نمی آید
و نمی غلتد دگر زنجیر طوفان بر تن صحرا
زندگي اصلا پديده اي منطقي نيست.
منطق ساخته و پرداخته ي ذهن ماست.
زندگي،حيرت در شگفتي هاست؛
پرسه زدن در زيبايي هاست.
زندگي،معامله نيست،
تجارت نيست؛
شهود عاشقانه ي اشياست.
زندگي،زماني معنا دارد كه سفري در جاده ي عشق باشد.
زندگي،سفراست.
كساني كه جايي در گوشه و كنارها اطراق مي كنند،زندگي
را مي بازند.
انسان بايد آواره و پرسه زن باشد،
انسان بايد خانه به دوش باشد؛
هر جا كه اُتراق شود، زندگي در آن جا مي ميرد
زندگی به مرگ گفت : چرا آمدن تو رفتن من است ؟ چرا خنده ی تو گریه ی من است ؟ مرگ حرفی نزد!!! زندگی دوباره گفت : من با آمدنم خنده می آورم و تو گریه من با بودنم زندگی می بخشم و تو نیستی مرگ ساکت بود زندگی گفت : رابطه ی من و تو چه احمقانه است !!! زنده کجا ، گور کجا ؟ دخمه کجا ، نور کجا ؟ غصه کجا ، سور کجا ؟ اما مرگ تنها گوش می داد زندگی فریاد زد : دیوانه ، لااقل بگو چرا محکوم به مرگم ؟؟؟ و مرگ آرام گفت : تا بفهمی که تو و دیوانگی و عشق و حسرت چه بیهوده اید
until I learned to like
myself.
until I realized that I only
fail when I don't try.
until I realized
that I had to try
in order to be happy
with myself.
until I learned that
people would have opinions
about me anyway.
until I learned to
have faith in myself.
until I learned that
it's necessary
for growth.
until I saw the
ugliness in lies.
until I experienced
its beauty.
until I realized that it's
not an end, but a beginning.
until I realized that
I had the power to change
my life.
until I saw that it
was nothing more than
ignorance.
until it touched my heart,
making the darkness fade
into endless sunny days.
until I learned how
to laugh at myself.
until I realized that
I gained wisdom every day.
until I realized that
life just kept getting
better.
until I realized that
it could no longer hurt me.
until I saw the beauty
of the starlight.
until I learned that the
truth would give me
strength.
until I saw that
even the most beautiful butterfly
had to undergo a metamorphosis
before it could fly.

هیزم شکن صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت.
متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد مثل یک دزد راه می رود مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ میکند. آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض کند و نزد قاضی برود.
اما همین که وارد خانه شد تبرش را پیدا کرد. زنش آن را جابه جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه را زیر نظر گرفت: و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود حرف می زند و رفتار می کند.